پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

سلام خوش آمدید

۲۶ مطلب با موضوع «فصل سوم» ثبت شده است

باورش سخت است اما به قول لعبتک به طرفه العینی یک ربع قرن عمر کردیم. فارغ از اینکه در سال‌هایی از عمر به سر می‌بریم که عمیقا نمی‌دانیم از پختگی‌مان خوشحال باشیم یا ناراحت از تمر مر سحاب عمر، واقعا سوال است که اگر به همین اندازه، در بهترین حالت دو واحد از همانی که طی شد را بگذرانیم، چقدر در عین دویدن توشه‌های تهی را بیهوده به دوش کشیدیم...

چقدر در خیال باطل یحسبون انهم یحسنون صنعا دلی صابون زده‌ایم. چقدر خسرالدنیا و الاخره را زندگی کردیم..

به یاددارم در کودکی نقاشی ناقصی که خود، آگاهی به نقص آن داشتم را وقتی به پیش مادر بردم مادر ضمن تکمیل و رفع نواقص در پایان بابت نقاشی زیبا کشیدنم تقدیر می‌کرد. گاهی فکر می‌کنم شفاعت نیز حکم همین فعل مادر را دارد... 

ای کاش این روزها که موسم خسران گاهی شکوفه‌های امید دلمان را می‌خشکاند به برکت یا من ارجوه لکل خیر این ایام دوباره زنده شوند..

ای کاش صاحب این روز‌ها نگاهی به درویشان و عاشقان کویش کنند که امیدی جز ایشان ندارند تا توشه های ناقصشان را به دست کریمشان پر کنند...

 

  

پ.ن: بگشای در که این گدا سخت محتاج است..!

پ.ن: مدت‌ها می‌شد دلم میل نکرده بود اینگونه حسم را ابراز کنم. راستش من هنوز هم معتقدم هنر جوششی‌ست تا کوششی..

چندماه قبل در جلسه مادران به یک تفریح جدید پی بردم که می‌توانم جهت گذراندن لحظات رقت بار جلسه، فرزند هر مادر را تشخیص دهم. سرگرمی جالب و گاه طنزآلودی بود. گاها آن‌چنان غرق در نقش صورت مادر در جهت حل معما می‌شدم که متوجه نبودم ممکن است این رفتارم موجب آزار یا سو برداشت کسی شود. 

اینکه چرا بعد از این همه مدت یاد آن حرکت مضحکی که از سر شیطنت کودکانه خود کرده بودم افتادم چهره عجیبی بود که امروز در حین گشتن به دنبال شخصی در جمعیت، حرکت جستجویم را متوقف و میخکوب کرد. گویا  در کسری از ثانیه تمام معادلاتی که در جلسه مادران برای هر مادر حل می‌کردم ناخودآگاه با نگریستن به چهره‌ی آن خانم به وجود آمد. و جالبتر آنکه جواب آن معادلات هدایت می‌شد به شخصی که اصلا تصورش هم نمی‌توانستم بکنم! 

یک لحظه، یک چهره، چندین معادله، جواب خطا...!

حتی همین جواب‌های خطا حال آدم را خوب می‌کند. همه ی جواب‌های غلط همیشه بد نیستند..!شاید حتی یک جواب خطا مطلوب‌ترین جواب باشد...

اینکه در عصر حاضر با این حجم گسترده از پیشرفت علم و  فرهنگ (!) حداقل در سطح ادعاهایمان ، هنوز اشخاصی پیدا می‌شوند که بگویند: «چقدر ناراحت کننده ست از مسافران این پرواز جراح و استاد پروازی و تیمی از مشانیر و فلان کس و بهمان کس بودند..» قلبم را به درد می آورد.اینکه ملاک ارزش‌گذاری انسان‌ها در یک جامعه فرهنگی این القاب و عنواین بی‌ارزش باشند، زنگ خطری‌ست برای جلوه‌های فقر فرهنگی. 

از آنجا که ایمان عجیبی به این قضیه دارم که عیب جویی در نهایت به ارتکاب خود فرد به همان عیب منجر می‌شود، لازم به ذکر است مع‌الاسف من نیز یکی از افراد همین جامعه محسوب می‌شوم. شاید درد این تفکر فاسد را زمانی بیشتر متوجه شدم که بی‌تابی معلم‌م در غم از دست دادن جوان خود را لمس کردم. جوانی که عمرش را فدای پدر و مادری سالخورده کرده بود و از خواسته‌های خود برای همین امر گذشت کرده بود.

کسی چه می‌داند. شاید همان جراح و متخصص نفس هزاران نفر را به تنگ آورده باشد.( که متاسفانه کم مشابه این جریان را در مشاهدات خودم از جامعه ندیده ام)

کسی چه می‌داند.. شاید جای خالی مرد جوان بیشتر از جای خالی آن جراح حس شود..!

امیدوارم روزی برسد ریشه‌ی تمامی این ارزش‌گذاری‌های بی‌منطق و بی‌اساس با روشنگری اهل معرفتش از میان برده شود تا شاهد روزی نباشیم که از ریخته شدن اینهمه خون برای ارزش‌هایمان پشیمان باشیم.. 

 

پ.ن: ان‌ اکرمکم عندالله اتقاکم... 

پرتو
طبقه بندی موضوعی