ابوحمزه ثمالى مىگوید: به امام محمد باقر علیهالسلام عرض کردم: اى فرزند پیامبر! آیا شما همه قائم نیستید و حق را به پا نمىدارید؟ پس چرا تنها ولىعصر را قائم مىخوانند؟
فرمود: «لما قتل جدى الحسین ضجت الملائکه بالبکاء و النحیب و قالوا الهنا اتصفح عمن قتل صفوتک و ابن صفوتک و خیرتک من خلقک؟ ... فاوحى الله الیهم قروا ملائکتى فوعزتى و جلالى لانتقمن منهم و لو بعد حین...ثم کشف لهم عن الائمة من ولد الحسین فسرت الملائکة بذلک وراوا احدهم قائما یصلى، فقال سبحانه: بهذا القائم انتقم منهم;
چون جدم حسین علیه السلام کشته شد، فرشتگان صدا به گریه و ناله بلند نموده و عرض کردند: پروردگارا! آیا قاتلان بهترین بندگانت، و زاده اشرف برگزیدگانت را به حال خود وا مىگذارى؟ خداوند به آنها وحى فرستاد: اى فرشتگان من! آرام گیرید. به عزت و جلالم سوگند، از آنان انتقام خواهم گرفت; هر چند بعد از گذشت زمانها باشد. آنگاه پروردگار عالم پرده از جلو دیدگان آنان کنار زد و امامان از فرزندان امام حسین علیهالسلام را یکى پس از دیگرى به آنها نشان داد. فرشتگان از این منظره، مسرور و شادمان گردیدند و دیدند که یکى از آن بزرگواران، ایستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: با این قائم (شخص ایستاده) از آنان (قاتلان حسین علیه السلام) انتقام خواهم گرفت».
دلائل الامامة، طبری، ص 239
میدانیم که خستهایم. خسته از نبودنت. اما نمیخواهیم باور کنیم که همین خودمان حکم نبودنت را جاری کردیم..
ای کاش این دانستنها و ندانستنها جابجا میشد. ای کاش این نامعادله به حکم دل جابجا میشد. ای کاش بودی و همه هستها چونان که بایدند میشد..
امان از این کاشهایی که داغ حسرتش تا ابد روی پیشانی و دلمان میماند..