مریم میگه: خوشحالم. چون پاییز اومده. میدونی چرا پاییز رو دوس دارم..؟
میگم: چرا؟
میگه: یادته باهم رفتیم کلاس محیا.. دلم خیلی تنگ شده.. واسه محیا، تو، ریحان، دوستات..
گفتم: آره منم!.. ولی راستشو بخوای تو دلیل دیگهای داره که پاییزو دوس داری. آخه پاییز فصل عاشقاس..!
- [میخنده!...]
گفتم: ولی جدای از خوشحالی اومدن فصل نرگس و انار و بارون و خش خش برگا، خوشحالم که فصل جدید میآد. من هر تحولی رو دوس دارم. هر تکاملی.. میخواد فصل ریزش باشه، یا رویش. مهم اینه که تهش جای خوبیه..
- [لبخند میزنه..]
پ.ن: هرچه تبر زدی مرا، زخم نشد، جوانه شد...