پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

سلام خوش آمدید

۷ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «مهربان» ثبت شده است

چندماه قبل در جلسه مادران به یک تفریح جدید پی بردم که می‌توانم جهت گذراندن لحظات رقت بار جلسه، فرزند هر مادر را تشخیص دهم. سرگرمی جالب و گاه طنزآلودی بود. گاها آن‌چنان غرق در نقش صورت مادر در جهت حل معما می‌شدم که متوجه نبودم ممکن است این رفتارم موجب آزار یا سو برداشت کسی شود. 

اینکه چرا بعد از این همه مدت یاد آن حرکت مضحکی که از سر شیطنت کودکانه خود کرده بودم افتادم چهره عجیبی بود که امروز در حین گشتن به دنبال شخصی در جمعیت، حرکت جستجویم را متوقف و میخکوب کرد. گویا  در کسری از ثانیه تمام معادلاتی که در جلسه مادران برای هر مادر حل می‌کردم ناخودآگاه با نگریستن به چهره‌ی آن خانم به وجود آمد. و جالبتر آنکه جواب آن معادلات هدایت می‌شد به شخصی که اصلا تصورش هم نمی‌توانستم بکنم! 

یک لحظه، یک چهره، چندین معادله، جواب خطا...!

حتی همین جواب‌های خطا حال آدم را خوب می‌کند. همه ی جواب‌های غلط همیشه بد نیستند..!شاید حتی یک جواب خطا مطلوب‌ترین جواب باشد...

از آنجا که رنج بزرگ‌شدن این چندسال اخیر بیشتر شده تقریبا به همان نسبت لذت هم‌نشینی با بعضی از آدم‌هایی که درست باید در لحظه کنارت باشند هم بیشتر شده. همان‌هایی که اگر حالت بد باشد فقط کافی‌ست پیغام کوتاهی به هم بدهید. کافی‌ست چشمانت را در لحظات تلخ ببندی و حالت را با این فکر ثبات دهی که به هرشکلی هم زندگی کرده‌ای این بعضی‌ها هنوز سر جای خود هستند و با قضاوت‌های نادرست دل‌آزرده‌ت نمی‌کنند. مکان جغرافیایی این اشخاص در اوربیتال اول زندگی ما جا می‌گیرد. 

اوربیتال اولی‌ها ویژگی خاص خود دارند. این افراد به دلیل نداشتن رفتار‌های نمایشی کمی سخت قابل تشخیص هستند. مخصوصا در این روزگار که صنعت و اقتصاد فضاهایی ایجاد می‌کنند که انسان‌ها گویی ناگزیر به رفتارهای نمایشی کوتاه مدت و ناپایدار خود می‌شوند. گرچه که آلوده نشدن به این فضاها نگرش دغدغه‌مند می‌خواهد و عزمی راسخ اما این حقیر تمامی این بیانات جامعه‌شناسانه را توجیهی بیش نمی‌پندارم. بگذریم. اصلا همین تشخیص دشوارشان برایم لذت رابطه را می‌سازند. همین‌که بلدند با کوچکترین رفتاری احساس و فکر خود را با تو شریک شوند. بلدند نقدت کنند، تحسینت کنند، شراکت حال خوب با تو را بلدند، و از همه مهم‌تر متعهدانه پای رابطه‌تان می‌ایستند. آن‌ها حتی اگر حضور فیزیکی نداشته باشند یاد و خاطره‌شان حکم اکسیژن در هوای ناسالم برای تمام گروه‌ها را دارند...

 

 

اینکه چرا این بدیهیات را ثبت می‌کنم علتی جز این‌که به خودم یادآور شوم نعمت‌های بزرگی در زندگیم جاری‌ست ندارد. نعمت‌هایی که اگر مبانی استدلالش همان صورت و ظاهر امر باشد، شاید حتی به‌خاطر رعایت نشدن همان رفتار‌های نمایشی تصویر اشتباهی در آدم‌های مهم زندگیم ایجاد کند. اوربیتال اولی‌های زندگی را باید جدی گرفت. آن‌ها ستون فقرات زندگی هر آدمی هستند.. 

 

سی‌پی‌آر بیمارستان جای جالبیست. آدم‌هایی که بیرون از آنند تند‌تند قدم می‌زنند، گریه می‌کنند، دعا می‌کنند، حالشان بهتر از بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه بیماری که برای زنده ماندن با دستگاه شوک دست و پنجه نرم می‌کند نیست.

آدم‌های بیرون از اتاق از یک چیز می‌ترسند. از «نبودن»!

از نزدن ضربان قلب عزیزترین شخص دنیایشان، از جای خالی یک آدم.

اتاق شوک جای بد و جالبیست، تمام قول‌های عالم پشت درش داده می‌شود! تمام خوبی‌هایش یادآوری می‌شود!

حالا چشمتان را ببندید. بدترین آدم زندگیتان را درون این اتاق تصور کنید. فرض کنید تنها کسی هستید که او دارد. به خوبی‌هایی که قبلا به شما کرده فکر کنید.

به جای خالیش،

نبود آدم‌ها را هیچ کینه‌ای پر نمی‌کند!

لطفا در زندگیتان یک اتاق سی‌پی‌آر، یک اتاق شوک داشته باشید!

و خوبی‌های آدم‌های بد دنیایتان را احیا کیند.

بعضی روزها امروزمان به فردا نمی‌رسند...

ستایش قاسمی 

 

 

 

پرتو
طبقه بندی موضوعی