پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

۲ مطلب در شهریور ۱۳۹۵ ثبت شده است

معصومیت از دست رفته

همیشه نگاه کودکان به زندگی را می‌پسندیدم. موجوداتی که به‌طور کاملا فطری لحظه‌ی حال را بیش از گذشته و آینده درک می‌کنند. نه چنان با گذشته زندگی می‌کنند که در آن دفن شوند و نه ‌چنان با آینده خو می‌گیرند که عدم آن را فراموش کنند.. در یک کلام، «نقد زندگی کردن»‌ را خوب بلدند. 

همین می‌شود که از ته دل می‌خندند، لبخند همه را باور می‌کنند. قهرهایشان به ساعت نمی‌کشند. هر چه دارند می‌خورند چون غم فردا ندارند. با خاک بازی می‌کنند چون غرور ندارند...

 

گاه فکر می‌کنم همین تغییرات به‌ظاهر ساده از کودکی تا بلوغ عقلی کافی‌ست تا به زندگی گلایه کنم که از من انسان چه خواستی که حاضر شدم این سلامت کودکانه‌ام را هزینه‌ی خواسته‌ات کنم..؟!

بدبختی ما همان‌جا بود که نگاهمان به تابلوی «جنس فروخته شده تعویض نمی‌شود» ات نبود... یا شاید هم بود، اما تو انقدر فروشنده‌ی زیرکی بودی که چشم‌و گوش‌مان را خوب پر کردی از اجناس پوشالی‌ت. کیسه‌هایمان را با خیال‌های پوچ و رویاهای دور‌ و دراز و طمع پر کردی و به خیال خودمان معامله بزرگی را برده بودیم...

 

ای کاش کمی کودکانه‌تر به زندگی نگاه می‌کردیم.

ای کاش کمی باهم کودکانه دنیا را به‌سر می‌کردیم.

نه این‌چنین دنیا را آوار برسرهم...!

 

۰ نظر

پریدیم، پریدیم

ما چون ز دری پای کشیدیم کشیدیم   امید ز هر کس که بریدیم ، بریدیم
دل نیست کبوتر که چو برخاست نشیند   از گوشه‌ی بامی که پریدیم ، پریدیم
رم دادن صید خود از آغاز غلط بود   حالا که رماندی و رمیدیم ، رمیدیم
کوی تو که باغ ارم روضه‌ی خلد است   انگار که دیدیم ندیدیم، ندیدیم
سد باغ بهار است و صلای گل و گلشن   گر میوه‌ی یک باغ نچیدیم ، نچیدیم
سرتا به قدم تیغ دعاییم و تو غافل   هان واقف دم باش رسیدیم، رسیدیم
وحشی سبب دوری و این قسم سخنها   آن نیست که ما هم نشنیدیم ، شنیدیم
۰ نظر