انقلاب که پیروز شد، همه خوشحال بودند و او نگران. میاندیشید که چگونه اینبار را به مقصد برساند.
آیتالله منتظری میگفت: اوایل سال ۱۳۵۶ با آسید محمود (آیتالله طالقانی) هم سلولی بودم، یک شب بیوقفه سیگار میکشید و راه میرفت، نیمهشب بهش گفتم: «خفه شدیم از دود. چرا نمیخوابی؟» ایشون گفتن: «مگه نمیبینی؟ مگه نمیشنوی؟» گفتم:«چی رو؟» گفت: « صدای مردمو! انقلابو! پیروز میشن!» گفتم :«خب بشن چه بهتر!» ایشون جواب دادن: «چرا متوجه نیستی؟!! شاه میره، مردم به ما مراجعه میکنن، بلد نیستیم مملکت داری رو، همین یه ذره دینی رو که هم دارند از کف میدن این مردم بینوا...»
این روزها خسته شدم از شنیدن آمار طلاق همسن و سالان خودم. واقعا چرا وقتی به فهم و بلوغ یک امر نرسیدیم خودمان و اطرافیانمان را به هلاکت میکشانیم..؟!
پ.ن:چقدر جامعه به امثال طالقانی نیاز دارد تا قبل از اینکه از اسلام اسمش بماند و از قرآن تنها رسمالخطش..