پرتو

در عین نوسان در تکامل.از روزنه به پرتو، شاید روزی هم سپیده..

۳ مطلب در مهر ۱۳۹۵ ثبت شده است

داداش‌لنگ‌دراز

خوابم نمی‌بره. فردا روز سختیه. گوشیش رو جا گذاشت تنها رفت بیمارستان که فردا عمل بشه. دلم داداشمو می‌خواد. با پاهای سالم...

دلم روضه حضرت زینب می‌خواد..

۰ نظر

قاف

ابوحمزه ثمالى مى‌‏گوید: به امام محمد باقر علیه‌السلام عرض کردم: اى فرزند پیامبر! آیا شما همه قائم نیستید و حق را به پا نمى‌‏دارید؟ پس چرا تنها ولى‌عصر را قائم مى‏‌خوانند؟

فرمود: «لما قتل جدى الحسین ضجت الملائکه بالبکاء و النحیب و قالوا الهنا اتصفح عمن قتل صفوتک و ابن صفوتک و خیرتک من خلقک؟ ... فاوحى الله الیهم قروا ملائکتى فوعزتى و جلالى لانتقمن منهم و لو بعد حین...ثم کشف لهم عن الائمة من ولد الحسین فسرت الملائکة بذلک وراوا احدهم قائما یصلى، فقال سبحانه: بهذا القائم انتقم منهم;
چون جدم حسین علیه السلام کشته شد، فرشتگان صدا به گریه و ناله بلند نموده و عرض کردند: پروردگارا! آیا قاتلان بهترین بندگانت، و زاده اشرف برگزیدگانت را به حال خود وا مى‌‏گذارى؟ خداوند به آنها وحى فرستاد: اى فرشتگان من! آرام گیرید. به عزت و جلالم سوگند، از آنان انتقام خواهم گرفت; هر چند بعد از گذشت زمان‏ها باشد. آن‏گاه پروردگار عالم پرده از جلو دیدگان آنان کنار زد و امامان از فرزندان امام حسین علیه‌السلام را یکى پس از دیگرى به آنها نشان داد. فرشتگان از این منظره، مسرور و شادمان گردیدند و دیدند که یکى از آن بزرگواران، ایستاده مشغول نماز است. خداوند فرمود: با این قائم (شخص ایستاده) از آنان (قاتلان حسین علیه السلام) انتقام خواهم گرفت‏».

دلائل الامامة، طبری، ص 239

 

می‌دانیم که خسته‌ایم. خسته از نبودنت. اما نمی‌خواهیم باور کنیم که همین خودمان حکم نبودنت را جاری کردیم..

ای کاش این دانستنها و ندانستن‌ها جابجا می‌شد. ای کاش این نامعادله به حکم دل جابجا می‌شد. ای کاش بودی و همه هست‌ها چونان که بایدند می‌شد..

امان از این کاش‌هایی که داغ حسرتش تا ابد روی پیشانی و دلمان می‌ماند..

 

 

 

 

 

۰ نظر

پاییزی

مریم می‌گه: خوشحالم. چون پاییز اومده. می‌دونی چرا پاییز رو دوس دارم..؟ 

می‌گم: چرا؟‌ 

می‌گه: یادته باهم رفتیم کلاس محیا.. دلم خیلی تنگ شده.. واسه محیا، تو، ریحان، دوستات..

گفتم: آره منم!.. ولی راستشو بخوای تو دلیل دیگه‌ای داره که پاییزو دوس داری. آخه پاییز فصل عاشقاس..!

 - [می‌خنده!...] 

گفتم: ولی جدای از خوشحالی اومدن فصل نرگس و انار و بارون و خش خش برگا، خوشحالم که فصل جدید می‌آد. من هر تحولی رو دوس دارم. هر تکاملی.. می‌خواد فصل ریزش باشه، یا رویش. مهم اینه که ته‌ش جای خوبیه..

- [لبخند می‌زنه..]

 

 

 

پ.ن: هرچه تبر زدی مرا، زخم نشد، جوانه شد...

۰ نظر