باورش سخت است اما به قول لعبتک به طرفه العینی یک ربع قرن عمر کردیم. فارغ از اینکه در سال‌هایی از عمر به سر می‌بریم که عمیقا نمی‌دانیم از پختگی‌مان خوشحال باشیم یا ناراحت از تمر مر سحاب عمر، واقعا سوال است که اگر به همین اندازه، در بهترین حالت دو واحد از همانی که طی شد را بگذرانیم، چقدر در عین دویدن توشه‌های تهی را بیهوده به دوش کشیدیم...

چقدر در خیال باطل یحسبون انهم یحسنون صنعا دلی صابون زده‌ایم. چقدر خسرالدنیا و الاخره را زندگی کردیم..

به یاددارم در کودکی نقاشی ناقصی که خود، آگاهی به نقص آن داشتم را وقتی به پیش مادر بردم مادر ضمن تکمیل و رفع نواقص در پایان بابت نقاشی زیبا کشیدنم تقدیر می‌کرد. گاهی فکر می‌کنم شفاعت نیز حکم همین فعل مادر را دارد... 

ای کاش این روزها که موسم خسران گاهی شکوفه‌های امید دلمان را می‌خشکاند به برکت یا من ارجوه لکل خیر این ایام دوباره زنده شوند..

ای کاش صاحب این روز‌ها نگاهی به درویشان و عاشقان کویش کنند که امیدی جز ایشان ندارند تا توشه های ناقصشان را به دست کریمشان پر کنند...

 

  

پ.ن: بگشای در که این گدا سخت محتاج است..!