گویا اشکها هم با گذر زمان٬ راه رفتن و غلتیدن را بلد میشوند. وقتی کودک هستی٬ صدای اشکهایت به همه اهل محل میرسد. وقتی نوجوانی این صدا را فقط اهل منزل میشنوند.
و وقتی جوان میشوی خودت میفهمی و خدای خودت..
انگار روزگار به جایی رسیده که حتی خودم هم نمیفهمم این نمناکی صورت از کجاست..
نمیدانم این سکوت بیرحمانه اشکها مربوط به کدام دوره از سن آدمی برمیگردد. یعنی من در چه دورهای به سر میبرم؟!